*آمدهام صدای مردم باشم*
از ساعتها قبل جمعیت آمده بود. هرکس از دیگری می پرسید: سید کِی میآید. به وضوح رنگینکمان اقوام دیده میشد. بختیاری و عرب، لر و کرد، شوشتری و دزفولی، بهبهانی و ماهشهری. کوی رمضان میعادگاه مردمانی از جنس انتظار بود. مردمانی که یک صدا فریاد تحول سر میدادند. مردمانی که از وعده و وعید و هزار قول شکسته شده به ستوه آمده بودند و منتظر بودند حرف تازه بشنوند.
با هر آهنگ محلی شور جمعیت دوچندان میشد و پیوند نخل و بلوط دوشادوش یکدیگر سرمست و شادمان پایکوبی میکردند. فوج فوج جمعیت از کارون، حمیدیه، باوی و الهایه هلهلهکنان از راه رسیدند. از هر قشر که بگویی در میان جمعیت به چشم میخورد. هیچکس دلش نمیخواست جا بماند.
سید که از راه رسید، شور و
غوغایی به پا شد. شعار سید سید حمایتت میکنیم، لحظهای قطع نمیشد. به هر سختی بود سیدشکرخدا از میان مشتاقان به جایگاه رسید و با صدای بلند فریاد زد: آمدهام صدای مردم باشم. آمدهام بساط نمرودیان را در بشکنم. آمدهام مدیران لایق را جانشین بیکفایتان کنم. آمدهام تسکینی بر آلام باشم و آمدهام مردمانی دیار کارون را به جایگاه واقعی رهنمون سازم.
نهم اسفندماه ۱۴۰۲، کوی رمضان برای همیشه در تاریخ حوزه انتخابیه اهواز، کارون، باوی و حمیدیه ثبت شد و همگان یک صدا و یک نفس نام سیدشکرخدا موسوی را فریاد میزدند. جمعه یازدهم اسفندماه همه میآییم و برای تعیین سرنوشتمان و برای گریز از تکرار، مردی از جنس بلور و صداقت را راهی بهارستان میکنیم.
*همه دعوتیم*
*گزارش:ابراهیم متینسیرت*