خبر فوری

آهای مردم؛ با خاک یکسان شدیم 

آهای مردم؛ با خاک یکسان شدیم

 

چراغ چشمک‌زن تابلوهای تبلیغاتی تار می‌شود، چندباری چشم‌هایم را با پشت دست می‌مالم و دوباره به چراغ‌ها نگاه می‌کنم، فرقی نکرد و این‌بار تاری دید با خارش گلو و‌ سنگینی نفس همراه شد! وقتی به خودم آمدم که زوزه‌ی باد خاک را در میان آسمان و‌ زمین معلق کرد و در چشم برهم زدنی دنیا را خاک سرخ گرفت. به هر طرف که فرار می‌کردی، پناهی نبود و این‌بار غافلگیری سریع‌تر از همیشه اتفاق افتاد.

دوباره میهمان آمد و نفس میزبان را گرفت. دوباره خاک بر سر شدیم و‌ دوباره چشم، گوش و ریه سنگینی خاک را به دوش کشیدند. چقدر گفتیم، چقدر نشنیدند، چقدر تبرک، چقدر تحمل و چقدر … صدایمان را خاک نگرفت، فریادهای بی‌صدا خفه کرد!

 

از کنار پسرکی که گونی طلای کثیف بر دوشش سنگینی می‌کرد، رد می‌شوم. زیر لب زمزمه‌های نامفهومی می‌کند و چشم به مسیر خاک‌آلودی داشت. به نظر می‌رسید، مترصد یافتن سطح زباله‌ی دیگری است که شاید چند تکه آشغال به درد بخور هم آنجا پیدا کند. صدایش می‌کنم و وقتی برگشت، شرمم آمد، چیزی بگویم. شکسته و تکیده، رنگ به رخ نداشت، گویی چهل سال در معدن کارگری کرده و هیچ‌گاه روشنی خورشید را ندیده بود. چند لحظه خیره شد وقتی فهمید، مزاحم کسب و کارش هستم، بدون اینکه چیزی بگوید، به راهش ادامه داد و چند قدم بیشتر دور نشده بود که در مه ببخشید در خاک محو شد.

 

یک روز و یک سال و یک دهه، یک دولت‌ و‌ دو دولت و شاید ده دولت، تا کی خاکی باشیم! تا به خودتان بیاید! ما هم ایرانی هستیم، ما هم هم‌وطن هستیم، ما هم حق زندگی داریم، اصلا همه‌ی این‌ها به کنار، فقط می‌خواهیم نفس بکشیم! مثل همه هر وقت دلمان خواست تا سر کوچه برای خرید روزانه برویم، اگر شد چرخی در شهر بزنیم. کارون که خشک شد و سرچشمه‌هایش به جای روان شدن، روانه شدند، لب کارون برویم و الکی از صدای دهانه‌های ورود فاضلاب به دلِ خونش، ذوق کنیم. واقعا توقع زیادیست! کسی صدایمان را می‌شنود؟ آهای مردم؛با خاک یکسان شدیم.

 

ابراهیم متین‌سیرت _ ۲۶ فروردین ۱۴۰۴

درباره پایگاه خبری پی نوشت

فوق لیسانس مهندسی صنایع،عضو خانه مطبوعات ، خبرنگار رسانه ها،مدرس دانشگاه، فعال اجتماعی و ورزشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *