مفاخره بُز و پراید!
به قلم وحید حاج سعیدی
روزی پراید به شیوه نامداران و بزرگان به مناظره و مفاخره با بزی دانا و سرد و گرم چشیده روزگار مشغول شد و نسنجیده گفت: «من از بسیاری جهات از تو برترم… من مرکب برزگران، کارمندان، پیشه وران، کارگران، عصاران، عطاران، بزازان، فرهنگیان و حتی برخی هنرمندانم! بنز و فورد را یارای گذراندن استانداردهای ۸۵ گانه من نیست! در کمتر از ۲۵ ثانیه میلیون ها دستگاه از من پیش فروش می شد. در تست کرش از زانتیا بهتر جواب داده ام. با وجود من مسافرت ها چند برابر شده و با چند روز تعطیلی، جاده های شمال در قرق هم کیشان من قرار می گیرند. مدل های گوناگون من افتخار صنعت خودروسازی است. با وجود اینکه خط تولید من متوقف شده بود، تا ماه ها مرا زیر زمینی تولید می کردند! مافیایی از من حمایت می کرد، که حتی نمایندگان مجلس و دولتمردان و وزارت صنعت در برابر آن توان رویارویی نداشتند!
وقتی فخر فروشی های مذبوحانه پراید تمام شد، بز به آرامی سر بلند کرد و نگاهی به درهای بدون زه و هیکل قناص و زهوار در رفته پراید افکند و گفت: «با من جَدل می کنی؟ ننگ من است با محاسنی که دارم به هرزه دارایی های تو پاسخ دهم»!
باری اگر به تو پاسخ ندهم برایم شرمساری سنگینی است چرا که مردمان پارسی در افسانه ها و شب نشینی هایشان گفته اند که تو خودرویی هستی که در تصادفات به چند قسمت نامساوی تقسیم می شوی و گاهاً پلیس راهور در گزارش صحنه تصادف از تشخیص تعداد سرنشینان کشته شده تو عاجر مانده و تنها به عبارت خودروی پراید با حداقل یک سرنشین بسنده کرده است! در سرعت زیاد چون پر کاهی از جا کنده می شوی و چون طایفه لولیان در جاده معلق می زنی! دزدان و طراران در کسری از ثانیه ترا بریابند و ترمز ترا به اندازه افسار و مهار چهار پایی اعتبار نیست! وقتی مرا به بازار برای فروش برند، کسی بابت قیمت من خریدار را سرزنش نکند ولی هیچگاه کسی از قیمت تو راضی نیست و همگان معتقدند به یک صدم این قیمت نیرزی!
با این حال از من بشنو که با افتخار برای آزادگان کفش چرمینم، برای پادشاهان و محافظان شان کمربند و دستکش… از مشک من برای حمل آب در صحرا استفاده می شود. صحرانشینان سفره صبحانه را از پوست من می سازند و سفره های بزرگ مهمانی را از گوشت من آرایش می دهند!
پادشاهان برای اصلاح سر و صورت، پوست مرا با عزت و احترام به گردن می آویزند و از جلد من نامه و طومار درست می کنند و حساب و کتاب و پیمان بر آن می نگارند! پیراهن سفید شاهانه از پشم من است و از کرک من برای کنیزان لباس می بافند! پرستندگان اهورا مزدا بر پوست من وضو گیرند. چنگ، بربط، تنبور و سایر آلات موسیقی از پوست من ساخته می شود. قرن هاست که از شیر بدون پالم من پنیر پروبیوتیک، دوغ گرمادیده، ماست پر چرب همزده و فرادما تهیه می کنند و برای کاخ های شاهی از تغلیظ دوغ من کشک زرد می سازند.
مرا توان چرا در کوه های خوش آب و هوا است و از گیاهان تازه می خورم و از چشمه های آب سرد می نوشم، ولی سفر با تو در جاده کفی و هموار نیز ناگوار و حادثه ساز است!
حال تو با این احوال پریشان و چهار سیلندر خطی ۸ سوپاپ و تنها سه خروار وزن، با ساختار جلوبندی ضعیف و ساده، داشبورد خشک و بی روحت، رینگ پیستون بی کیفیت، خاموش کردن های زیاد و ناگهانی، ریپ زدن موتور، خفه کردن های مکرر و استارت نزدن هایت با من به مفاخره برخاسته ای؟! شرم بر تو و خط تولیدت باد… ننگ ماست که با وجود توقف خط تولیدت، دستکم باید سی سال دیگر تو را تحمل کنیم! پراید خجل شد و با سرافکندگی دور شد؛ بز نیز سرافرازانه و پیروزمندانه به کوه و صحرا روان شد!