پرده باز می شود(سیمای کالبدی یک مسکن کویری -ایرانی)و صدای طوفانی که آهسته آهسته کمتر می گردد.
میرعلی و اسرافیل (با لباس محلی)و در حالی که به غریبه ای کمک می کنند… وارد می شوند.
“ننه فاطمه” ننه فاطمه” مهمان داریم…
میرعلی:مهمان داریم
اسرافیل:رهگذری؛کم کرده راه
حمیده: (با نگرانی)رنگ و روش چقدر پریده
میرعلی: توی ریگ گرفتار طوفان پیدایش کردیم خودش یک طرف …قاطرش یک طرف…
اسرافیل: به گمانم فرنگی است
غریبه:(در حالی که قدری آب می نوشد)
با تکان دادن سر و دست قدردانی می کند.
(با انگشت به خودش اشاره می کند)
فوجیتا*فوجیتا *یوکوهاما
و همه جمع تکرار می کنند …”فوجیتا”
اسرافیل :اسم قشنگی دارد؛ شاید هندی است
میرعلی: محتمل عرب است چون رنگش گندمگونه…
حمیده: سفره را پهن می کند(نان و ماست و هندوانه) خاله جان ؛بخور تا جون بگیری؛بفرما-مهمان هرکی هست
سفره هرچی هست
غریبه: (با ولع) شروع به خوردن می کند
یوشیدا ماساهارو:(با لباس ژاپنی)
من یوشیدا ماساهارو؛اولین دیپلمات ژاپنی ام که به ایران آمده ام.چهار ماه در کشور ” پهناور” سرزمین مهربانی ها بوده ام.پدرم سامورایی بلندپایه بود.قبل از مرگ از من خواست انگلیسی بیاموزم… روزنامه نگار شدم و خلاصه سر از کار دولتی درآورم و با کشتی به بوشهر آمدم.
حمیده: بنده خدا را ببرید برسانید به قافله اش…
یوشیدا:(خطاب به جمعیت): وقتی به کاروانسرا رسیدم ؛همراهان را شمردم
فوجیتا نبود…
دنبال اش به هر سو رفتیم و گشتیم و گشتیم.
تا اینکه دیدیم با دو ایرانی ؛شاد و خرم
به کاروانسرا آمد…و مقداری نان درون دستمال اش …
حمیده:شنیدیم طب و حکیم فرنگی در کاروانسرا است..و اسمش ” یوشیدا ”
اسرافیل: چند مریض بد حال را بردیم پیش طبیب فرنگی
میر علی:اول قبول نکرد مریض ها را ببیند و ما اصرار کردیم. اصرار و خواهش…
غریبه: (سری تکان می دهد) این آقا طبیب نیست
یوشیدا: از این دارو به بیمارتان بدهید
(و مریض ها از آبی که پودر ی در آن ریخته می خورند)
غریبه:(مرگ در چند قدمی من بود) اینها مرا نجات دادید*باد سخت و تندی می وزید…فکر کردم که اجلم رسیده و درون ماسه ها زنده به گور می شوم…
یوشیدا(با عجله و شرمندگی)حرکت می کنیم…زودتر برویم…قاطرها را آماده کنید
حمیده: کجا کجا؟
میرعلی:مگر ما می گذاریم
اسرافیل :دست شما شفا بخش بود؛مریض های ما شفا پیدا کردند
یوشیدا: حتما اشتباه می کنید ،من پزشک نیستم
این جعبه های میوه …ما کاری نکردیم…
( صدای اهالی :به امان خدا-خدا نگهدارتان)
و آهنگ جاده ابریشم…..
به قلم آقای حسن صادقی یونسی
درود بر آقای صادقی. یونسی که بخشی از فرهنگ کهن دیارایران را باویژگیهای خاص آن به تصویرمی کشند.
از استان کهگیلویه وبویراحمد
استاد عزیز و ارجمند
از محبت شما کمال امتنان را داریم.ممنونم ما را مورد لطف خود قرار می دهید