شهید سید اسکندر دژآهنگ
پایگاه خبری پی نوشت – در سال ۱۳۴۹در روستای ” لاپهن” از توابع شهرستان ایذه دیده به جهان گشود
دانلود فیلم سخنرانی شهید اسکندردژآهنگ درعراق کلیک کنید
شهید دژاهنگ دروس ابتدایی را تا کلاس چهارم در دبستان اسفند روستای راسفند در فاصله پنج کیلومتری زادگاهش گذراند. کلاس پنجم را نیز در دبستان ۱۷ شهریور ایذه به پایان برد و دوره ی راهنمایی را در مدرسه راهنمایی جلال آل احمد شروع کردند، وی علاوه بر اینکه درس می خواند در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می نمود او که در اثر انس با قرآن و اخلاق به مراحل رشد رسیده بوده، هر روز به آگاهی و خودشناسی بیشتری دست می یافت.
در ادامه فعالیت های فرهنگی و قرآنی به عضویت انجمن اسلامی مدرسه در آمد. شهید دژآهنگ با معلمان رفتاری مؤدبانه داشت اما با معلم دینی و قرآن صمیمیت بیشتری داشت صمیمی بود و این صمیمیت تا آنجا بود که شب ها جلسات قرآن و برنامه های دعا را در منزل شهید کاظم مومنی برگزار می کردند و به طور کلی علاقه ی شدیدی به یادگیری و حفظ قرآن داشت و به خاطر همین انس و علاقه ی شدید، در همان سن راهنمایی سوره های زیادی را حفظ کرده بود و حتی بچه ها را به حفظ قرآن و شرکت در نماز جماعت تشویق می کرد.
دوران راهنمایی را در مدرسه ی جلال آل احمد به پایان رساند و پس از ورود به دبیرستان، برای اولین بار در بیستم دی ماه ۶۳ با عضویت بسیجی به جبهه های نبرد با دشمنان اعزام شد اما درس و مدرسه را رها نکرد و درسش را نیز در فواصل حضور در جبهه ادامه داد و دوشادوش رزمندگان اسلام به نبرد با دشمن پرداخت.
در جبهه نیز جلسات قرآن را رها نکرد و به گفته همرزمانش (برای بچه های رزمنده، کلاس قرآن را در سنگرها برگزار می کرد و همچنین مسائل احکام را به همسنگران خود آموزش می داد) دوستانش از شجاعت و دلیری هایش صحبت می کردند. او مسائل و احادیثی را که برای رزمندگان یادآوری می کرد، خود الگوی کاملی بود و هیچ گونه ریایی در او وجود نداشت. اولین بار که مجروح شد به مدت ۱۰ روز در بیمارستان قم بستری شد، اما هرگز مجروحیتش را بیان نکرد تا اینکه بعدها همسنگران او به مجروح شدن او اشاره کردند. موقعی که به مرخصی می آمد روزها داخل اتاق می رفت و درب اتاق را می بست و به تلاوت قرآن و راز و نیاز با خداوند مشغول می شد، تا آن جا که افراد خانواده به گلایه می گفتند: “داخل اتاق به این گرمی مریض می شوی…” ولی او اعتنایی نمی کرد و تنها به طاعت معبود خود توجه داشت.
خلاصه اینکه او مجذوب آیات قرآن بود و نماز شبش ترک نمی شد. هنگامی که از جبهه به مرخصی می آمد به دبیرستان می رفت و سر صف برای بچه ها سخنرانی می کرد و مسائل دفاع مقدس و جبهه های نبرد را برای آنان بیان می نمود و از اهمیت شرکت جوانان در جبهه ها و پرکردن سنگرها جهت دفاع از انقلاب، برای جوانان سخن می گفت.
او در طول دفاع مقدس علاوه بر شرکت در عملیات های والفجر۸ ، کربلای پنج و نصر۸ درچند مأموریت پدافندی نیز شرکت داشتند و مدتی به عنوان تخریب چی، آر پی جی زن، تیربارچی و نیز فرمانده دسته انجام وظیفه نمود تا اینکه درتاریخ بیستم فروردین سال ۱۳۶۶پس از سال ها حضور در میدان جنگ با عضویت در بسیج و بعد از آن به استخدام سپاه درآمد. در آخرین مرخصی اش که به منزل آمده بود به اکثر روستاهای ایذه سفر کرد تا قبور شهداء را زیارت کند، این بار رفتار و سکنات او به کلی تغییر کرده بود و سیمایش نورانی و معنوی تر شده بود و همیشه ذکر خدا را بر لب داشت.
سرانجام در عملیات نصر ۸ در منطقه ی ماووت عراق در حالی که فرماندهی گروهان یاسر از گردان حضرت رسول(ص) برعهده ی ایشان بود. در روز ۳/۹/۶۶ بر اثر اصابت ترکش به سر مبارکشان، محاسنش به خون آغشته و رنگین ، به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و در قبرستان روضه الزهرای ایذه درکنار یاران شهیدش، آرام گرفتند.
وصیت نامه ی شهید اسکندر دژآهنگ:
آنانکه ره عشق گشودند در کوی شهادت آرمیدند
با عرض سلام به پیشگاه مقدس امام زمان(عج) و با سلام به تمام انبیاء و اولیای خدا و با سلام به ارواح طیبه شهداء خصوصاً شهدای گلگون کفن صحرای کربلا، وصیت نامه ام را با این امید شروع می کنم که خداوند در این رهگذر از سر تقصیرم درگذرد و مرا مورد رحمت خودش قرار دهد و نیرویی در من ایجاد کند تا بتوانم برای رضای خداوند مهربان و نابودی دشمنان اسلام بکار گیرم:
خداوندا! به من نیروئی عطا کن تا بتوانم شکر نعمت هایت را به جا آورم، خصوصاً اینکه که به من عزت دادی و مرا در میان سربازان امام زمان(عج) قرار دادی.
خداوندا به عزت و جلالت قسمت می دهم که مرا به صراط مستقیم هدایت کنی و مرا از خدمت گذاران به اسلام و از یاران واقعی امام زمان(عج) قرار دهی، زیرا که تو بهترین هدایت کننده ای خداوندا تو را سپاس می گویم که مرا در چنین روزگاری قرار دادی که فرزندی از فرزندان حسین(ع) با نام زیبای روح الله از خطه ی خونین ایران زمین قیام کرده و در مقابل کفر جهانی قد علم کرده است و همچون حسین بن علی(ع) تا سرحد جان ایستاده است.
من افتخار می کنم که خونم را که چند قطره بیش نیست، پای درخت اسلام و ولایت فقیه بریزم و با این کارم درخت اسلام و ولایت فقیه را آبیاری نمایم.
و اما وظیفه هر انسان باعقل و باشعوری در این زمان است که تحقیق کند و حق را از باطل بشناسد و نسبت به وظیفه ی الهی که بر دوش دارد عمل نماید. آن هم چه وظیفه ی سنگینی که همه ی انبیاء آمدند تا حق را روشن سازند و باطل را محو و نابود کنند. انقلاب خونین امام حسین(ع) و عاشورای حسینی هم به همین خاطر و برای تحقیق بخشیدن به آرمان های الهی بود اگر امام حسین(ع) طفل شیرخوار را داد و اگر برادرش باب الحوائج را داد و اگر قاسمش را داد و اگر خانواده اش به اسارت رفت همه اش بخاطر پایداری دین رسول الله(ص) بود و حال هم اگر امام فرزندش و عزیزانش را از دست می دهد همه اش به خاطر پایداری اسلام است.
ای آیندگان و ای حاضران زمان، درباره ی شخصیت امام تفکر و تأمل کنید و زندگی ایشان را بررسی کنید و حالات او را مطالعه و از آن درس عبرت و پند گیرید، زیرا که او الگو و اسوه ی زمان و پیشوای تمام مسلمین می باشد.