به گزارش پی نوشت به نقل از پایگاه خبری ترشیز خوان؛ حسین از بچگی معلم بود. کلاس پنجم بود که پنج تا از همکلاسی هایش شاگردش بودند. معلم خوبی بود… حسین وقتی شهید شد ۲۲ ساله بود؛ اما ۱۲سال سابقه تدریس داشت.
معلم شهید، حسین هیچ فرصتی را برای آموزش و تربیت بقیه از دست نمی داد. کتاب های دینی را تهیه می کرد و بین بچه های محل، مدرسه، اقوام و… پخش می کرد و بعد هم نتیجه مطالعه را پرس و جو می کرد.
رفته بود مشهد و نمی توانست مثل قبل معلمی کند. تدریس مجازی راه نیفتاده بود؛ حسین، اما قلم برداشت و شروع کرد به نامه نگاری. نامه های عمیق حسین هنوز هم خواندنی است و کلاس درسی از غرب شناسی، جامعه شناسی، دین شناسی، قرآن و حدیث، روانشناسی.
وقتی استاد مطهری سال ۵۸ شهید شد امام خمینی رحمه الله علیه در توصیفش گفت: «تمام کتاب هایش بی استثنا مفید و آموزنده است.» تعبیر عجیبی بود. حسین به طور جدی شروع کرد به مطالعه کتاب های شهید مطهری.
بعد از انقلاب شد معلم قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام در سپاه، جهاد سازندگی، تربیت معلم و خلاصه هرجا که می شد.
تابستان ۵۸ بود و من دانش آموز راهنمایی. هرجا می رفتیم کلاس های نهج البلاغه حسین گُل کرده بود. شرکت نفت، دانشگاه اهواز و… یکبار بعد از کلاس های دانشگاه رفتم سراغش. گفتم شما برای همه کلاس دارید غیر از دانش آموزها! قبول کرد گفت: بگذار ببینم کی می شود جا باز کرد؟ برنامه هاش صبح تا شب پُر پُر پُر.
تنها ساعتی که توانست قول بدهد با کم کردن نیم ساعت از یکساعت استراحت بعدازظهرش بود. جمعیت شلوغ و پرشور و هیجان ما ۴ نفر بیشتر نبود. حسین ما را رد نکرد و شدیم کوچیکترین جمع و شاگردهای نهج البلاغه اش.
یک ساعت عصرها و ساعت ۲ تا اذان صبح کل خواب حسین در تمام شبانه روز بود. مطالعه اش هم ساعت ۱۲تا ۲ نیمه شب. بقیه اش کلّاً مال مردم و انقلاب.
کارش به جایی رسیده بود که ماه رمضان سال ۵۹ توی گرمای ۵۰ درجه اهواز روزی ۸تا ۱۰ ساعت کلاس و سخنرانی و تدریس داشت.
درس هایی از نهج البلاغه عنوان سلسله برنامه های او بود که از رادیو اهواز بعد از انقلاب، مردم دنبال می کردند.
کلاس های عصر بقیه معلم ها ساعت خواب بود و چُرتولوژی! اما کلاس های حسین نه!
یکبار راه افتادیم رفتیم با کلاس ترین کلاس حسین یعنی دانشکده ادبیات دانشگاه اهواز. روی زمین و هوا دانشجو نشسته بود و اینقدر شلوغ که بیا و ببین. جمعیت هم کلّاًشده بود یک دونه گوش. کسی حرف اضافه نمی زد.
کافی بود خبردار شود یکی از شاگردانش هنری دارد. شکارچی بود. هنرمندان کلاس را پیدا می کرد و به آنها ایده می داد تا از تاریخ اسلام و جنگ های دوره رسول خدا (ص) تابلوهای نقاشی و طراحی خلق کنند.
روش تدریسش تلفیق روش های حوزه و دانشگاه و شاید هم بالاتر از جهاتی بود. دو سه جلسه اول به بچه های کلاس روش تحقیق را یاد می داد. بعد آنها را به چند دسته تقسیم می کرد. هر دسته باید با هم تحقیق و مطالعه می کردند.
در پایان همه موظف بودند نتیجه تحقیق و مطالعه شان را در کلاس ارائه کنند. روش خوبی بود هم از طرفی بچه ها سر کلاس فعال می شدند هم مطالب، جانانه و اساسی تو ذهنشان جاودانه می شد.
کاش حسین بود و این روزها در آموزش و پرورش پست مؤثری داشت… کاش…
روزت مبارک معلم شهید