سید محمد خاتمی در پیامی به هفتمین مجمع عمومی سراسری حزب اتحاد ملت تاکید کرد: در این موقعیت حساس و خطیر که ایران عزیز با مشکلات و بحرانهایی روبرو است که بخش مهمی از آن از بیرون بر ما تحمیل شده است و بخش دیگر ناشی از رویکردها و روشهای اتخاذ شده در درون در راهبردن جامعه است؛ انقلاب اسلامی که آغاز مرحلهٔ جدیدی از زندگی تاریخی ما است با پرسشهای جدی و تازهای روبرو است و آنان که دل در گرو انقلاب دارند باید بکوشند آنها را بشناسند و به آنها پاسخ گویند و راه خود را به سوی آیندهٔ بهتر بگشایند.سید محمد خاتمی در پیامی به هفتمین مجمع عمومی سراسری حزب اتحاد ملت تاکید کرد: در این موقعیت حساس و خطیر که ایران عزیز با مشکلات و بحرانهایی روبرو است که بخش مهمی از آن از بیرون بر ما تحمیل شده است و بخش دیگر ناشی از رویکردها و روشهای اتخاذ شده در درون در راهبردن جامعه است؛ انقلاب اسلامی که آغاز مرحلهٔ جدیدی از زندگی تاریخی ما است با پرسشهای جدی و تازهای روبرو است و آنان که دل در گرو انقلاب دارند باید بکوشند آنها را بشناسند و به آنها پاسخ گویند و راه خود را به سوی آیندهٔ بهتر بگشایند.
به گزارش پایگاه خبری پی نوشت به نقل از تابناک پیام حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی خطاب به هفتمین مجمع عمومی سراسری حزب اتحاد ملت در پی می آید:
بسم الله الرحمن الرحیم
سامان پاک و پاکیزه زندگی (حیات طیبه) آنگونه که درخور شأن انسان است و پیامبران خدا به آن فراخواندهاند، در جهانی دیگر تحقق مییابد و پدیدآورندهٔ آن خود آدمی است؛ یعنی انگارهها و انگیزههای انسانِ آگاه، آزاد و مختار است که آن را میسازد.
ریشه و اصل آن حیات جاودان اما، در این جهان و زندگی این جهانی و در اندیشه، انتخاب و عمل انسانی است.
شهر نیکوی افلاطون، بهزیستی مورد نظر ارسطو، مدینهٔ فاضلهٔ فارابی و حتی «یوتوپیای» دوران جدید و نظامهای مردم بنیاد، همگی تصویری از زندگی جمعی را ارائه دادهاند که در این جهان باید محقق شود (یا برای تحقق و به امید تحققِ آن باید تلاش شود). ادیان و بخصوص اسلام نیز مردمان را به حرکت به سوی آن زندگی و برپاداشتن آن فراخواندهاند.
انسان که به طبع یا به حکم ضرورت، موجودی اجتماعی است و در جمع و با جمع زندگی میکند و جمع در صورت نهادهایی شکل می گیرد که توسط خود انسان پدید میآید. دینها و مکتبهای فلسفی به این نهادها و سویهای که باید داشته باشند نظر داشتهاند ولی پدیدآورنده (آن نهادها) خود انسان است:
نهاد خانواده، نهاد اقتصاد، نهاد سیاست، نهاد حکمرانی و حکومت، نهاد اخلاق و … همگی اموری انسانیاند. کشش ذاتی و درونی، ضرورتهای جمعی و خردورزی انسان دست به دست هم میدهند تا این نهادها پدید آیند. کاری که دین (بخصوص ادیان ابراهیمی و بالاخص اسلام) و نیز مصلحان بزرگ کرده و میکنند تذکر به این است که این نهادها چه سویهای باید داشته باشند.
حکمرانی و نظام حکومتی در زندگی جمعی امری است گریز ناپذیر و به تعبیر پیشوای پرهیزکاران و امیر مؤمنان امام علی علیهالسلام حاکم (و نظام حکمرانی) خواه برّ (نیکو و خوب) و خواه فاجر (بد و ستمکار) امری است گریزناپذیر. آنچه بزرگی چون علی و در سطح بالاتر، خدا و آیین اسلام می خواسته اند و به آن دعوت کردهاند این که این نهاد برپایه قسط (و عدل) بنیاد شود که در آن همهٔ انسانها به طور عادلانه از مزایای مادی و معنوی زندگی بهره بگیرند و حق و حرمت همگان در آن نگاه داشته شود.
بشر در درازای تاریخ، نظامها، سیاستها و گونههای حکمرانی فراوانی را تجربه کرده است و در روزگار ما به این نتیجه رسیده است که سامان و سازمان بهینهٔ زندگی جمعی، دموکراسی است و این البته نه به آن معنی است که مردمسالاری که مشخصهها و مقوّمهای خود را دارد بی عیب و کاستی است ولی در مجموع آن را پرفایدهترین و کمهزینهترین راه و رسم زندگی جمعی یافته است. و مناسبترین صورت و شکل آن را «جمهوری» با تعریف و مشخصههای جدیدش یافته است و انقلاب بزرگ ملت ایران نیز نظام جانشین نظام پیشین را «جمهوری اسلامی» پیشنهاد کرده است و بر سر آن میثاق ملی شکل گرفته است.
جمهوری (یا هر نظام دموکراتیک) میتواند لیبرال یا سوسیال و حتی ناسیونال باشد، پس چرا نتواند اسلامی باشد؟ آنچه مهم است این که همه انسانهای دارای زیست بوم مشترک بتوانند در آن نظام صاحب حق و حرمت باشند و زمینهٔ برخورداریِ همگان از مزایای معنوی و مادی زندگی فراهم آید.
در این موقعیت حساس و خطیر که ایران عزیز با مشکلات و بحرانهایی روبرو است که بخش مهمی از آن از بیرون بر ما تحمیل شده است و بخش دیگر ناشی از رویکردها و روشهای اتخاذ شده در درون در راهبردن جامعه است؛ انقلاب اسلامی که آغاز مرحلهٔ جدیدی از زندگی تاریخی ما است با پرسشهای جدی و تازهای روبرو است و آنان که دل در گرو انقلاب دارند باید بکوشند آنها را بشناسند و به آنها پاسخ گویند و راه خود را به سوی آیندهٔ بهتر بگشایند
انقلابی گری یعنی پایبندی به اصول و آرمانهایی که در انقلاب تجلی کرد و در واقع بازتاب جان ملتهب ملتی بود که رو به آزادی و بهروزی داشت. نه تنها تذکر به آن اصول و آرمانها بلکه بررسی دریافت این امر که تا چه حد آنچه در عمل واقع شده است با آن آرمانها و خواستها مطابقت داشته است و اگر کاستی و انحرافی بوده است آنها را نیز باز شناخت و راه راست و شهامت بازگشت به آن را دید و نمایاند. و مگر اصلاح و اصلاحگری راستین جز این است؟
اصلاحات (اصلاحگری) از یکسو مورد خشم، اعتراض و ناسزاگویی متوهمان به اصطلاح «براندازی» است و از سوی دیگر مورد بیمهری و جفای آنان که وضع مطلوب را می پسندند و ناکامیهای بزرگ را در تأمین خواست و مصلحت ملت نمیبینند یا همه را به دیگران نسبت میدهند و راه و رسم خود را عین انقلاب میدانند با تکیه بر قدرتی که به حق یا ناحق به دست آوردهاند در صدد حذف و دفع هر آن کس و هر آن چیزی هستند که گذر از وضع موجود به وضع مطلوب را می طلبد.
به نظر من آنچه پیش آمده گرچه جفا به ملت است ولی میتواند فرصتی مناسب باشد برای اصلاحطلبان که بالفعل از قدرت کنار گذاشته شدهاند و مسؤولیتی ندارند؛ گرچه اصلاحطلبان نیز باید پاسخگوی کارنامه و عملکرد خود در گذشته باشند و احیاناً سهم خود را در پدیدآمدن وضع موجود بشناسند و مسؤولیت آن را بپذیرند.
یکی از بهترین فرصتها برای اصلاح طلبان (و حتی اصولگرایان خیرخواه) و همهٔ آنان که نسبت به سرنوشت کشور وضع و حال مردم بخصوص بخشهای محرومتر جامعه دغدغهٔ خاطر دارند این که بررسی کنند که نقش حزب و تحزب در تحقق مردمسالاری به چه میزان است و آیا پیش از آمدن حزب برای اینکه جامعه به سوی مردمسالاری برود لازم است چه نهادهای مدنی مردمی فراوانی که از بخشهای مختلف جامعه، اصناف و گروههای گوناگون اجتماعی نمایندگی میکنند پدید آید؟ تا از دل آن حزب پدید آید؟ یا اینکه بدون آن نیز حزب میتواند حضور داشته باشد و اثرگذار باشد؟ جا دارد که به خوبی بررسی شود )و احیاناً هم شده است ولی باید کاملتر شود) که از مشروطیت به اینسو که خواست مشخص و مبرم جامعه مردمسالاری بوده است احزاب نتوانستهاند در برآورده شدن این نیاز و تحقق و استقرار دموکراسی کامروا باشند یا کامروائیشان اندک بوده است؟ به هر حال تردیدی نیست که استقرار دموکراسی شرایط و مقدماتی چون وجود و به رسمیت شناخته شدن نهادها و تشکلهای صنفی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و حتی قومی و جنسیتی دارد و در نهایت هم نظام حزبی و وجود حزبهای متعدد و مستقل که واقعاً از خواستها و نیازهای جامعه نمایندگی کنند لازم است.
حال هرچه باشد اینک احزاب برای کارآمدتر شدن چگونه میتوانند در عین حال که به حکومت و قدرت نظر دارند (اگر اجازه فعالیت در این زمینه را به آنان بدهند) به تقویت جامعه و نهادهای مدنی بپردازند و واقعاً به مرحله نمایندگی واقعی و نه خیالی و ادعایی) از جامعه نزدیکتر شوند؟ یعنی احزاب علاوه بر قدرت گرایی بکوشند تا جامعهمحور شوند و زمینههای پدید آمدن جامعه قوی را که اگر بود حکومت قوی هم خواهد بود فراهم آورند.
و تذکر چند نکته را مفید می دانم:
۱- در این موقعیت حساس و وضعیتی که جامعه و حکومت و جریانهای سیاسی و اجتماعی دارند و مشکلات و تهدیدهای فراوانی از بیرون و درون وجود دارد، اصلاح طلبان و غیراصلاحطلبان خیرخواه چارهای جر حرکت و عمل جبههای ندارند. تقویت جبهه اصلاحطلبی (و غیراصلاحطلبی) میتواند از مشکلات بکاهد و بر توفیقات بیفزاید، به شرط این که جبهه نیز بتواند ساز و کارهای دموکراتیکتر شدن و کارآمدتر شدن را بیابد و به کار گیرد.
۲- جامعه ملتهب ما در این به اصطلاح مرحلهٔ گذار بیش از هر چیز به گفت و گو نیازمند است، بلکه گفت و گو اساس هر جامعهٔ انسانی است؛ یعنی تنها وسیلهای که انسانیتِ انسان در آن آشکار میشود و اگر نبود یا جامعه از هم میپاشد یا به جنگ و نزاع و ستیز گرفتار میشود که باز نتیجه آن در هم پاشیدن است و از پایههای اصلی دموکراسی نیز نهادینه شدن گفتگو است.
اولاً گفت و گوی درون گروهی و درون جبههای. گفت و گو نه به این معنی است که اختلافی وجود ندارد، بلکه با وجود اختلافها که طبیعی (و در جای خود مفید است) با گفت و گو در درجهٔ اول میتوان به حقیقت و حق نزدیکتر شد و در درجهٔ بعد میتوان در حرکت به سوی آنچه به صلاح و موجب فلاح است هماهنگتر و حتی متحد حرکت کرد و با گفت و گو میتوان از تبدیلِ اختلاف به ستیز و نزاع جلوگیری کرد و در واقع با گفت و گو زندگی را انسانیتر کرد.
ثانیاً گفت و گو با مردم و نزدیکتر شدن به مردم که طبق اصول پذیرفته شده، اساس نظم و نظام و صاحب اختیار کشور و حاکم بر سرنوشتاند (یا باید باشند). گفت و گو با بخشهای مختلف تا بدانیم در جامعه چه می گذرد و نیازها و فوریتها چیست؟ بخصوص برای احزاب و تشکلهای سیاسی که هویتشان به این است که نماینده مردم و آشنا به دردها و مطالبات آنها و تلاشگر برای رفع و برآورده کردن آنها باشند.
رفتن به میان مردم، گفت و گو با تشکلهای رسمی و غیررسمی جامعه، از زنان و مردان، معلمان و کارگران و نخبگان و کارآفرینان و فرهیختگان و بخشهای مختلف صنفی و اجتماعی و بخصوص جوانان و شناخت بهتر آنان و بهرهگیری از حضور و تواناییهای آنان در تشکیلات بزرگتر.
۳- گفت و گو با جریانهای دیگر. چرا اصلاح طلبان با انبوهی از اصولگرایان خردمند و دردآشنا و بسیار از کسانی که در چارچوب تشکیلات اصولگرایی و اصلاح طلبی قرار نمی گیرند یا نمیخواهند قرار بگیرند، ولی خواستار عزت و برخورداری ملت و عدالت و انصاف و گذر به وضعیتی بهتراند گفتگو نکنند؟
۴- اگر یکی از بنیادی ترین شرطها و لازمههای دموکراسی و نظام حکمرانی خوب مسؤولیتپذیریِ قدرت است و قدرت اگر به خود رها شود طبیعتاً به خودکامگی خواهد گرایید، وقتی حاکمیت یا بخشهایی از آن احساس نیازی به اصلاحطلبان و غیراصلاحطلبان مستقل و خردورز و در واقع مردم نمی کند و آنان را نمی پذیرد، چه رسد به این که حاضر به گفت و گو با آنها شود، اگر همهٔ کسانی که خیرخواه کشور و ملتاند در کنار هم باشند و به درک متقابل برسند، قادر خواهند بود که حاکمیت را قانع و حتی وادار به گفت و گو کنند و در نتیجه زمینه مسؤولیتپذیری و اصلاح آن را فراهم آورند.
۵- و علاوه بر گفت و گو: اینک که کشور با مشکلات و خطرات فراوان روبرو است اصلاحطلبان (و حتی غیراصلاحطلبان) در ضمن حفظ موضع انتقادی (و نه تخریبی) خود باید بدانند و بگویند که راه حل برونرفت از مشکلات چیست؟ و بر فرض که کار به دست آنان بدهند راهکارهای عملی، واقعگرا و مفید برای حل مشکلات دارند و آنها را هم به مردم و به حاکمیت عرضه کنند.
مطالبِ فراوانِ دیگری نیز هست که بیان آنها را به مجال دیگری موکول می کنم.
برای حزب اتحاد ملت ایران و همهٔ خیرخواهان میهن و ملت آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم و امیدوارم که نشست سراسری عزیزان منشاء خیر و صلاح برای حزب و برای جامعه باشد و امیدوارم حاصل نشستِ سراسری این حزب مفید فایدهٔ فراوان برای خود حزب و کشور باشد.