روز تعطیلی که زودتر از همیشه بیدار شدم
دَمدَمای صبح جمعه بود، خوشحالی اینکه لازم نبود، زود بیدار شوم و در خواب چندین پادشاه را ملاقات کنم، کِیفم را کوک کرده بود.
صدایی شبیه به شُر شُر باران شدید به گوشم رسید. از آنجایی که طبقهی یک بودم، صداها با وضوح بیشتری شنیده میشد.
امان از روزی که وانتهای ضایعاتی از کوچهمان رد شوند، انگار که بلندگوی وانت را کنار گوشم گرفته و قرار است، هرچه دارم و ندارم دو دستی تقدیمش کنم. صدایی دورگهی گرفتهای که هرچه را تصور کنی با یک دنبالهی “کهنه” خریدار است.
از اواسط آبان ماه در اهواز منتظر باران هستیم. البته چند سالی میشود که حتی در آذر، دی و بهمن هم خبری از بارانهای معروف دماسبی شهرمان نیست و به جایش خاک بر سر شدیم.
به سختی اول چشم راستم و بعد از چشم دیگرم را باز کردم و آرام پنجرهی اتاقمان را که رو به حیاط بود، باز کردم، صحنهای باورنکردنی به چشم خورد. دریایی از آب زلال حیاط را پُر کرده بود. سرچشمه هم از گوشهای حیاط بود. بیشتر که دقت کردم، پِی بُردم که بله، جا تَر است و بچه نیست؛ کنتور آب به سرقت رفته. جمعهای که قرار بود تا لِنگ ظهر بخوابم نقش برآب شد.
دکمهای پیراهنم را در راهپله بستم و خودم را دواندوان به گوشهی حیاط رساندم، منظرهی فوران آب از نزدیک زیباتر بود. در کشوری که صفرهای اختلاس از برگه بیرون میزند، سرقت کنتور آب معنی نمیدهد؟
با ۱۲۲ تماس گرفتم و موضوع را با آدرس دقیق اطلاع دادم و تاکید کردم در وضعیت پیشآمده ده خانواده بدون آب شدند، در جواب گفت: چه خوب، شما سومین مجتمع آن خیابان هستید که چنین موردی را گزارش میدهید، آنی خوشحال شدم، از این بابت که تنها نیستیم، اما تبسم لبانم مانند غنچهی نشکفته خشکید و یادم افتاد که خودمان هم بیآب هستیم.
به زحمت با چوبی که چهار خانواده مامور پیدا کردنش بودند، آب را مهار کردیم و چند ساعتی منتظر تخلیه شدیم، آخر در اهواز ، آبها تمایلی برای جذب شدن به سطوح پایینتر زمین را ندارند و با هر آبگرفتی باران، رفت و آمد در شهر جز با بَلَم و قایق موتوری امکانپذیر نیست.
عملیات سازمان آب با تماس چهارم یا پنجم سر رسید و در چشمبهمزدنی قصد داشت آب ورودی را مسدود کند و خداحافظی کند، از تعجب چشم بیرون و زد و لبانم خشک شد، یعنی چه مسدود؟ مسؤل عملیات در جواب که تا فردا چگونه بدون آب سر کنیم، با خونسردی هرچه تمامتر گفت: بشکههای بیستلیتری از همسایگان پُر کنید. آخر یعنی چه یک روز کامل بدون آب آن هم ده خانوده؟
بله اینگونه بود که به سراغ تجربیات بزرگان رفتیم و یاد شعار سالهای قبل افتادیم. با یکسره نمودن آب ورودی شعار مجانی بودن را با کمال یا شاید هم برخلاف میل باطنی تعبیر کردیم.
*ابراهیم متینسیرت*