” مهرزاده ”
( دلنوشتهای برای تولدم )
به سر و جغه مهتاب و هریک از برنشستگان و کارورزانِ جلیسِ آسمان قسم، با صراحتی و اشارتی، به استناد اسناد سجلی، با بوی تند حادثهای، شکفتن من در وجود شکوهمند فَرَوَهر مهر، این شاهستون سال و نوبرانه ماهها لانه کرد و نفسم در گرمگاه ریه مانند گهوارهای به حرکت درآمد. گویند آن هنگام که نغمه منقل ماه، این کهنسال جوانگر در بغچه شب پیچید و سپیده، طبَقطبق عشق در بغل داشت همراه عطر یاس سفید دُمِ شب را قیچی کرد. موی خوبْچهرِ زرینِ صبح، با چشماندازی به غایت نیکو و زیبا از گهواره بلند سحر سرازیر شد و در کمندِ دشت سربرآورد. کودک ابر زلف نیلوفری نور را به چنگ گرفت و سوار رنگین کمان رؤیا شد؛ با صدای غوغای پرندگانی که در آسمان صف کشیده بودند، صدای گریه و فریاد من نخستین مرتبه همراه پنجه ملایم باد در کوی و دشت و دمنِ مهر پیجید و در پاییز پایفشرد. بنابراین من از دریچه مهر، از قله نور تا دل کوچهپسکوچههای تاریک، پای در رکاب زندگی، پشت پهنه هستی پنجره مهرِ پاییزی گذاشتم و ” مهرزادهام ” اما در گوشهی دل مادرم و دیگر منتظران، تاریخ دیگری ثبت است. هرچه باشد، از آن تاریخ تا حال، در ماورای معنای آشکار، دل در روشنی خانه درون و آبادانی خانه بیرون نهادم. سفره ارزنده روز و ماه و فصل و سال مانند قطاری بی بازگشت و یکنفس از پی هم رفتند و غم مرا نخوردند حتی کسی حال دلم را نپرسید.
هنگامی که شکوه شکوفهی کشتگاه فصلها در تابه تابستان تافته گشت و شنگول و بشکنزنان بدرود گفت؛ مهر، این سَرور ماهها و جشنِ شکوهمندِ سُرور مهرگانی که نماد پیروزی داد بر بیداد و مبارزه جهل بر تاریکی ست سربرآورد؛ این دینِ دیرین ایرانِ کهنِ اهورایی با آیین و فر که در دینهای دیگر جهان نفوذ کرده و باورهای پس و پیش را در آیینهای دیگر بازگو نموده است؛ یادآور تیر آرش که چله نور را میکشد و برای نجات ملتی دربندِ تاریکی جان فدا میشود و روشنایی را به ارمغان میآورد و نقش دگرگونیِ شادی و یاری و رهایی به همراه دارد؛ و این پایان دهنده کینه افراسیابی و پیروزی فریدون ودیگر نیاکان پاکنهاد بر ضحاکانِ ایران دلانگیز و جاودانه، که من به جهاتی بسیار دوست میدارمش میباشد. اگر نوروز جشنی شاهانه است، مهر و مهرگان جشن عامه مردم ایرانست که به شکرانه و سپاس داشتههاییست که در یک سال حاصل شده است برپا میگردد. مایه حیات و میزان بارش و سالِ آبی در تقویم قدیم ایرانی، با مهر آغاز میشود. مهر، دلبستگی به سنن و آداب کهن ایرانی، ترویج زندگی و رویش زندگی همراه با عشق و لطف است. پیامهای رازگونه مهر، آغاز نگرش من و شماست به پاییز دلانگیزِ زیبا، این عشوهریزِ مشک بیزِ گریزگاه از بدی و مهرورز و مهربانی و قدردان نیکی هاست. اگر مهر نباشد، شب دراز پاید و نور گم میشود. مهر است که فصلها را همپوشانی میکند و گاه به تماشایش مینشینیم و تا آمدن پاییز خزانخیز دیگری چشمبهراه میمانیم. مهر ماهِ دوستداشتنِ طعم طبیعت. ماهی که برگ پای قرارش نیست و از برِ باد فرار میکند و در کوچهپسکوچهها واگرد مینماید. باد، گاه برای اینکه دل پاییز نشکند و رنج سکوتش به درازا نکشد،با سازِ برگها همنوایی میکند و غزل سعدی برایشان میخواند ” گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم؛ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی”. مهر، ماهی که آسمان افسرده میشود و تغییر رنگ میدهد. ماهی که رنگ خاکستری آسمان با رنگ سربی ابرهای زمخت درهم میآمیزد و مانند طفلی بازیگوش همراه باد، الاکلنگ بازی میکند و اینسو آنسو تاب میخورد.
نوروزِ ایرانِ فرهنگی، این عاشقتر از فرهاد، این سبزینهپوشِ خودآرا، رها از ظلمت و بیداد زمستانه ، همراه با خورشیدی که مانند بُزی بازیگوش بر جامِ بام جا گرفته، اول سال زنگوله نورش را لرزاند و بر گردِ بامِ کشورِ آسمان، ندا میدهد: وقتی بادِ آزادی بوزد، در پسِ آن بهاری دلکش در همهی دلها میروید و معطر میکند گلشن نشاط و هستی را. نوروز در این بزم با جشن هفت سین بر هفتمین ماه تعظیم میکند و پیش مقدم او را نرمنرم فراهم می نماید. هفت سین مهر، این شهریارِ مهربانی، یاور و دلدارِ طلاپوش، پندار و اندرزهاییست که به آدمی میدهد و هدف غایی زندگانی را برای آتی ترسیم و تدوین مینماید در مهر، این ماه شادیافزا بذر بزم هفت، در بنمایههای فرهنگ تناور ایرانی در سراسر گیتی گام به کام جوانهزده. در هفت روز هفته، هفت گردان، هفت آسمان، هفت کشور و دریا، و… گیتی گیر شدهاست. در مهرِ پاییز، با وجود میوههایی که چون ستارگان بر بامداد درختان میدرخشد، دلبستگی شاخه به برگ رنگ میبازد و دلکندن برگها با جشن و پایکوبی برای زایش دوباره در بهارِ در راه، آسان میشود. بادِ خوشخوان نیز در میان شاخ و برگهای لخت همراه روح نور قدمزنان، برسرِ سایهها دست نوازش میکشد و از لشکر معلق سان میبیند و بزم آنها را رونقی خاص میبخشد. شاخهها مثل طنابی یخزده آویزان میگردد و برهنگی بیرحمانهای بر درختان با موج دلسوزی در نور لرزان ماه به ما میآموزد که باید مثل گورستان برگها، گذاشت و کذشت و لخت و عور به چرخه طبیعت بازگشت.
#خُرم سعیدی، مهرماهِ ۱۴۰۴، شهریار
پایگاه خبری پی نوشت نیوز پایگاه اجتماعی ،فرهنگی ، ورزشی وتخصصی درحوزهای صنعت
