خبر فوری

کافی نبودن نتیجه به‌عنوان تنها ملاک سنجش و ارزیابی تصمیم- علیرضا محمودی فرد

به گزارش پایگاه خبری پی نوشت، در کتاب هنر شفاف اندیشیدنِ رالف دوبلی آمده است:

“تو باید عملکرد سه جراح قلب را ارزیابی کنی؛ از هر کدام می‌خواهی، یک عمل جراحی سخت را پنج‌بار انجام دهند؛ در طی این سال‌ها، احتمال مرگ بر اثر این عمل، %۲۰ ثابت مانده است [پس از اجرای آزمایش، به این نتایج رسیدیم:]؛

– هیچ‌کس زیر دست جراح الف، فوت نمی‌کند.

– یک بیمار زیر دست جراح ب فوت کرد.

– زیر دست جراح ج هم دو نفر فوت کردند.

حال، عملکرد جراح‌های الف، ب و ج را چگونه ارزیابی می‌کنی؟ اگر مثل بقیه مردم فکر کنی، الف را بهترین، ب را در مقام دوم و ج را بدترین [یا در مقام سوم] در نظر می‌گیری؛

پس، تو هم قربانی خطای نتیجه شده‌ای! تنها می‌توانی جراح را بر اساس حوزه‌کاری‌اش و با زیر ذره‌بین قرار دادن مراحل آماده‌سازی و اجرای عمل جراحی قضاوت کنی؛ به‌عبارت دیگر، فرآیند را ارزیابی می‌کنی، نه نتیجه را.”

نتیجه‌گرایی، یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات در خصوص تصمیم‌گیری است؛ به‌طوری‌که ارزیابی خوب یا بد بودن تصمیم، صرفا به نتیجه آن، محدود شود؛ اینکه فقط نتیجه ملاک قضاوت باشد، مسلما درست، منصفانه و منطقی نیست؛ بلکه ملاک‌های دیگری نیز برای ارزیابی تصمیم، می‌بایست مدنظر قرار گیرد.

در خصوص مثال ذکر شده‌ی کتاب در متن فوق، اینکه بسیاری از افراد، فقط خروجی کار را می‌سنجند، آیا مورد تایید است؟ درست است که در این نمونه که اتفاقا مثالی چالشی است، مساله مرگ و زندگی در میان است و در این دنیا، کمتر چیزی به اندازه‌ی سلامتی انسان مهم است، اما آیا در خصوص شرایط بیماران (همچون سن، شدت بیماری، سوابق خانوادگی یا وراثت و ژنتیک، جنسیت و …)، ابزار و امکانات جراحی، هزینه‌های عمل و …، بررسی صورت می‌گیرد و آنگاه نتایج سنجیده شود؟ اگر بخواهیم قضاوت درست، اخلاقی، منطقی، منصفانه و عادلانه باشد، باید تمامی جوانب را سنجید؛ می‌بایست نگاه چند جانبه و چند بعدی به مساله داشت.

اصلاح نتیجه‌گرایی به فرآیندگرایی، کاری دشوار است؛ بسیاری از اذهان، به‌سادگی آن را نمی‌پذیرند؛ باید فرهنگ‌سازی درستی شود و آگاهی‌ها افزایش یابد تا طرز نگاه‌ها اصلاح شده و کسی، چیزی را صرفا از یک جنبه نسنجد؛ واقعا اینکه فرد، صرفا بر مبنای یک شاخص، تحلیل کند، احتمال اینکه به نتیجه‌ی درستی برسد، زیاد نیست؛ چون شاخص‌های زیادی در هر مساله‌ای وجود دارند که تاثیرگذارند؛ علی‌الخصوص در دنیای واقعی که بی‌شمار ورودی و عامل برای هر سیستمی وجود دارد و عملکرد مربوطه، متاثر از آن عوامل و ورودی‌هاست؛ انواع و اقسام ورودی‌ها به هر سیستمی وارد می‌شود که بسیاری از آن‌ها تحت کنترل ما به‌عنوان مدیر (اداره‌کننده) سازمان نیست؛ همچون عوامل محیط بیرونی؛ لذا در تلاش هستیم که از فرصت‌ها، بهره‌برداری بهتری کرده و از خطرات و تهدیدها، اجتناب کنیم تا بتوانیم سازمان را به شرایط بهتری برسانیم.

در دو حالت، شک و تردیدها کم است؛ اینکه:

  1. ۱. ممکن است تصمیم بدی گرفته شود و نتیجه بدی حاصل شود؛ در این حال، تصمیم‌گیرنده، به‌وضوح اشتباه کرده است و تصمیم وی، مطمئنا بد می‌باشد.
  2. ۲. ممکن است تصمیم خوبی گرفته شود و نتیجه خوبی حاصل شود؛ در این حال، تصمیم‌گیرنده، مسلما کار درستی انجام داده است و تصمیمش خوب می‌باشد.

اما در دو حالت دیگر، بسیاری از افراد، تحلیل درستی ندارند:

  1. ممکن است تصمیم بدی گرفته شود و نتیجه خوبی حاصل شود، اما آن تصمیم باز هم بد است.
  2. ممکن است تصمیم خوبی گرفته شود، به نتیجه بدی برسیم، ولی آن تصمیم باز هم تصمیم خوبی محسوب می‌شود.

واقعا صرفا نمی‌توان نتیجه را ملاک ارزیابی قرار داد وگرنه به تحلیل‌های اشتباهی می‌رسیم که مصادیق آن را در جامعه امروزی هم به‌وفور می‌بینیم؛ مثلا وقتی مدیری، در حال اصلاح فرآیندهاست، برخی که آگاهی لازم و کافی را نداشته و تخصصی در مسائل مربوطه ندارند، به تصمیماتش می‌تازند و ایده‌های وی را زیر سوال می‌برند؛ در حالی‌که اگر نتیجه‌گرا (آن هم نتایج کوتاه‌مدت) نبودند، بسیاری از تصمیمات مربوطه را تایید می‌کردند (البته اگر تعصب یا خصومت هم نداشتند و منصفانه برخورد می‌کردند)؛ لذا، باید تحلیل‌های درستی انجام شود تا بتوان درست تصمیم گرفت و این تحلیل‌های درست را افراد خبره باید انجام دهند و آن‌ها را به سایرین منتقل کنند، تا همه آگاه شوند؛ اگر من، طراحی یک مدار الکترونیکی که نیاز است کاری چه‌بسا حتی مهم انجام دهد را به کسی که هیچ اطلاعی در مورد تئوری‌های الکترونیک، قطعات الکترونیکی، مدارهای الکتریکی و الکترونیکی، تحلیل مدارها، طراحی مدارها و … ندارد بسپرم، قطعا از عهده کار بر نخواهد آمد و خروجی خوبی نخواهیم گرفت؛ اگر اقتصادسنجی یک پروژه را به فردی که هیچ اطلاعی در خصوص آن ندارد واگذار کنیم، نتایج معتبری دریافت نخواهیم کرد؛ بنابراین در هر زمینه‌ای، ابتدا باید اطلاعات لازم و کافی کسب شود، تا بتوان تصمیم درستی گرفت.

علت، همین است که باید برای تصمیم‌گیری، شخص حتما خبرهِ آن حیطه باشد؛ افراد غیر خبره، ممکن است صرفا نتیجه را ببینند؛ یا اینکه بر طبق فرآیندهای گذشتگان، پیش روند و نهایتا بتوانند همان عملکرد را تکرار کنند و هیچ ارزش افزوده‌ای حاصل نشود؛ اما افراد خبره، می‌توانند تصمیمات درست‌تر و منطقی‌تری بگیرند و اگر فرآیندها را خوب بشناسند و از مباحث مربوط به آن کار (همچون منابع، ابزار، بازار، فناوری‌ها، موارد به‌روز و …) هم اطلاع کافی داشته باشند، می‌توانند خروجی‌های بهتری بگیرند و نتایج مناسب‌تری حاصل و ثبت شود.

در بسیاری از موارد، ممکن است به‌صورت اتفاقی، نتیجه‌ی تصمیمی، مطلوب و خوب شده باشد؛ صحت و اعتبارسنجی این کار، با کسب علم و دانش مربوطه و یا تکرارهای فراوان حاصل می‌شود؛ باید فرآیند، مدنظر باشد، نه فقط نتیجه؛ دانشجویی که یک ترم تلاشش را کرده است، ولی آزمون پایان‌ترم خوبی نداده است، دانشجوی تنبل یا بی‌تلاشی نیست؛ شرایط و محیط، بسیار مهم و تاثیرگذار است؛ شاید او در شب امتحان، مشکلی برایش پیش آمده است؛ شاید در ایام امتحانات، بیمار بوده است؛ شاید متاثر از گرفتاری‌های متعددی بوده و نتوانسته است مباحث درسی را کامل بخواند؛ امتحان پایان‌ترم، نهایتا ۲ ساعت از زمان این دانشجو را مدنظر گرفته و نشان می‌دهد؛ ارزیابی صرفا بر اساس این ۲ ساعت، مسلما منطقی نیست؛ لذا بدترین، غیرمنطقی‌ترین و غیرمنصفانه‌ترین حالت ارزیابی نمره دانشجو، این است که ۲۰ نمره‌ی بارم درس دانشجو، صرفا منوط به آزمون پایان‌ترم باشد؛ این یعنی نتیجه‌گرایی صرف (آن هم مشخص شدن نتیجه صرفا طی ۲ ساعت و نه ۵ ماه) و عدم توجه به فرآیندگرایی.

تصادفی بودن و عوامل خارجی و شرایط، روی نتیجه تاثیر دارند و فرآیندها هم در کنار نتیجه، باید مدنظر باشد. در کل، منطقی این است که نتایج، در بلندمدت و با جامعه آماری بالا مدنظر قرار گیرد و بیشتر، فرآیندها مدنظر باشد تا نتایج.

به قلم: علیرضا محمودی‌فردمشاور بازاریابی صادراتی در کشورها، در مرکز مشاوره کسب و کار و خدمات کارآفرینی و اشتغال پرتو مدیران خلیج فارس

درباره سید محمدرضا حسینی علی آباد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *