خبر فوری
غنچه

یادداشت رجبعلی کاووسی برای نوشته های علی عسکر غنچه پژوهشگرو منتقد ادبی

با درود و سپاس و عرض ادب.

در ادامه دور نکوداشت بزرگان اهل ادب و هنر که در انجمن ادب و هنر برنامه ریزی و اجرا می گردد ، این بار قرعه فال به نام ارزشمند شاعر ، نویسنده ، پژوهشگر و منتقد ادبی جناب استاد علی عسکر غنچه در آمد.

بنابراین همان گونه که در طی این طریق به معرفی دیگر عزیزان پرداخته ام، بی شک به حکم دوستی که با استادغنچه داشته و دارم و حق استادی که ایشان برگردن ما دارد، مختصری چند در توصیف احوال این بزرگوار و فعالیت های علمی و ادبی و پژوهشی وی خواهم گفت.

اگر چه جناب استاد غنچه را از پیشترها می شناختم ولی آشنایی بیشتر با ایشان را مدیون فضای مجازی هستم.

 

جناب غنچه شخصیتی است که به چندین هنر آراسته است.

بیشتر دوستانی که از نزدیک باایشان درارتباط هستند، می دانند که وی به لحاظ روابط عمومی بالایی که دارند، درمنطقه “نسب شناس” قهاری می باشد.

جناب غنچه هم در نویسندگی تبحر دارد و هم در شعر و شاعری به ویژه قالب های شعر نو.

ایشان همچنین منتقد خوبی است و برعلم نقد به ویژه نقد محتوایی و فلسفی تسلط دارند.

پژوهش های زیادی در زمینه های ادبی انجام داده اند که مورد اقبال عموم حتی خارج از کشور نیز واقع گردیده اند.

 

از جمله آثار این بزرگوار می توان به:

درخت واژگون

گرمسیری یخبندان

اندیشه‌ای در رقص باران

آیه‌های خنجر

زیر شکوفه‌های جاوید.

شهره آفاق گنجه (زندگی و زمانه حکیم نظامی گنجه‌ای)

جایگاه سیمرغ در فرهنگ و ادب ایران

نواندیشان معاصر فرهنگ و ادب ایران.

اشاره کرد.

جناب غنچه ، علاوه بر شاعری، نویسندگی و پژوهش، در زمینه نقد ادبی نیز فعالیت دارد

با این مقدمه به نقد و بررسی یکی از سروده های ایشان می پردازم تا بیشتر با ویژگی های شخصیتی، دیدگاه ها و توانمندی های جناب استاد غنچه آشناشویم.

 

و اما بررسی سروده ای از جناب استاد غنچه:

👇🏻👇🏻👇🏻

در پسِ سکوت

خماری ژرف

جام کهنه‌ای

لبریز ز ناخالصی

رازهایی است

مرا به زبان دگر

و صخره‌های بی‌جان

درخت‌های کاج

زمخت و بی‌رمق

صدایی می‌رسید

ورای خواب‌های نهان

نسیمی که می‌زایدش سحر

بر لبه‌ی خورشید بی‌شمار

به زبان نرم سنگ

کلام عتیق تو را می‌شنود

و نوری به آستانت می‌دمید

نگذار باد غروب خورشید

در خانه‌ات لانه کند

تا غنچه‌های بامدادی

در صمیم خاطر خود

سو سو زنند

در شکوفه‌ی سرخ

بسی شِکُوه خواهد داشت

حذف هذیان سراب.

#علی عسکرغنچه

 

در ادامه ی معرفی شخصیت جناب غنچه،

به بررسی این سروده، می پردازم تا با بخش های بیشتری از فلسفه ی وجودی، دیدگاه ها و جهان بینی جناب استاد “علی عسکرغنچه”

آشنا شویم.

 

این سروده اثری است که در عین ایجاز، حامل لایه‌های معنایی و تصویری قابل توجهی است.

 

ابتدا به زیبایی های لفظی آن نگاهی می اندازیم تا توانمندی های ایشان را در سرایش شعر نو به معرض نمایش بگذاریم.

 

شعر جناب غنچه از ایجاز قابل توجهی برخوردار است.

 

استفاده از جملات کوتاه و حذف فعل در برخی موارد (“خماری ژرف”، “جام کهنه‌ای لبریز ز ناخالصی”)، حس سکون و درونی بودن را تقویت می‌کند.

این فشردگی، مخاطب را به تأمل و پر کردن خلأهای معنایی دعوت می‌کند.

 

جناب غنچه برعکس دیگر شاعران که معنولاً سخن از گل و بلبل و … می گویند و بیشتر در پی حلاوت و شیرینی کام مخاطب هستند، ایشان با انتخاب واژگان مناسب ، سعی در آن دارد تا مخاطب را با واقعیات روبرو کند اگرچه شاید کلامش مزه ی تلخی به خود گیرد.

برای مثال:

واژگانی مانند “خماری ژرف”، “ناخالصی”، “زمخت و بی‌رمق”، “نهان”، “عتیق”، “هذیان سراب” بار معنایی سنگینی دارند و حس نوستالژی، ابهام، و شاید اندکی تلخی را القا می‌کنند.

 

جناب غنچه خیلی کم و آن هم به ندرت سروده ی کلاسیک دارند.

اما در سروده های نو و سپید ایشان، هرچند وزن عروضی مشخصی دیده نمی‌شود، اما با انتخاب کلمات هم‌صدا و ایجاد نوعی آهنگ درونی (مانند تکرار صامت‌ها و مصوت‌ها در برخی عبارات)، به موسیقی شعر نیز توجه دارد.

برای مثال، تکرار حرف “ر” در “رازهایی است مرا به زبان دگر” و “صخره‌های بی‌جان درخت‌های کاج زمخت و بی‌رمق” نوعی طنین ایجاد می‌کند.

 

ویژگی بارز شعر جناب غنچه را می توان در،

استفاده از تصاویر محسوس به تماشانشست.

چنان که با به‌کارگیری حواس مختلف، تصاویر زنده‌ای خلق می‌کند: “خماری ژرف” حس سنگینی و رخوت، “جام کهنه‌ای لبریز ز ناخالصی” حس بصری و لمسی ناخوشایند، “صدایی می‌رسید” حس شنوایی، “نسیمی که می‌زایدش سحر” حس بویایی و لامسه، “نور” حس بینایی.

یعنی در حقیقت جناب غنچه سعی برآن دارد که احساس درونی خویش را با حواس مخاطب گره بزند تا از این طریق کلامش بامخاطب بیشتر ارتباط پیدا کند.

 

یکی از دشواری های درک زبان شعر جناب غنچه برای عوام و حتی گاهی هم برای خواص، استفاده ب از “زبان استعاره” است.

 

و همان طور که می دانید، استعاره تشبیهی است که در آن تنها “مشبه به” معلوم است و پیداکردن دیگرارکان تشبیه برعهده ی مخاطب است. به همین سبب گاهی درک کلام ایشان را دشوار می نماید.

 

برای مثال:

“زبان نرم سنگ” استعاره‌ای از سکوت و رازهای نهفته در طبیعت است.

“غنچه‌های بامدادی در صمیم خاطر خود سو سو زنند” تشبیهی زیبا از امیدهای نوظهور در عمق وجود است.

“شکوفه‌ی سرخ” که می‌تواند استعاره‌ای از شور و اشتیاق باشد.

بنابراین می بینید که درک معنا و مفهوم آن برای هرمخاطبی چندان راحت نیست.

به نظرم بیان همین چندمورد برای معرفی توانمندی قلم جناب غنچه در نوشتن و تسلط ایشان به زیبایی های ادبی بسنده باشد.

 

حال به بررسی زیبایی های معنایی کلام این بزرگوار خواهم پرداخت.

 

آن چه که بنده به شخصه در اکثر سروده های ایشان دیده ام، سکوت، راز، و درونگرایی است.

که به نظرم بیشتر تحت تاثیر زندگی شخصی و اجتماعی ایشان و پیامدهای ناشی از آن صورت گرفته باشد.

در این سروده نیز

هستهٔ اصلی آن، مفهوم سکوت و رازهای نهفته در پس آن است.

برای مثال؛

“در پسِ سکوت” به دنیایی اشاره دارد که در ظاهر آرام و خاموش است، اما در باطن مملو از ناگفته‌ها و تجربه‌های کهنه (“جام کهنه‌ای لبریز ز ناخالصی”) است.

عبارت “رازهایی است مرا به زبان دگر” نشان‌دهندهٔ تلاش و نیازی برای بیان این رازها به شیوه‌ای متفاوت و شاید غیرمستقیم است.

 

همان طور که در چند سطر قبل عرض نمودم،

این می‌تواند اشاره‌ای به محدودیت‌های زبان معمول و جستجو برای زبانی شاعرانه و رمزی باشد.

 

طبیعت گرایی جناب غنچه مرا به یاد شاعرانی چون منوچهری دامغانی و خاقانی و رودکی و در عصر ما سپهری و … می اندازد.

حضور عناصری چون “صخره‌های بی‌جان”، “درخت‌های کاج”، “نسیم”، “خورشید”، و “سنگ” نشان‌دهندهٔ ارتباط عمیق شاعر با طبیعت است.

 

طبیعت در این شعر نه صرفاً یک پس‌زمینه، بلکه منبع الهام و شاید محلی برای شنیدن و دریافت پیام‌های پنهان است (“به زبان نرم سنگ کلام عتیق تو را می‌شنود”).

البته ناگفته نماند که جناب غنچه در دامان طبیعت هنری زاگرس رشد یافته و این طبعت زیبا خود هر انسان تیزبین و ریزبینی را وامی دارد که از این طبیعت وام گیرد.

 

جناب غنچه با وجود تمام دردهایی که در سروده هایش از آن ها سخن می گویو و شاعر دردمند است، اما این احساس او را ناامید نمی سازد و همیشه در اثنای کلام خویش، مخاطب را به روشنایی و نور رهنمون و امیدوارمی سازد.

کما این که در همین سروده نیز ، حس سکون و ناخالصی در ابتدا وجود دارد اما، شعر به سوی امید و روشنایی حرکت می‌کند.

که در تصویر :

“نسیمی که می‌زایدش سحر بر لبه‌ی خورشید بی‌شمار” تصویر تولدی نو و امیدی بی‌پایان را ترسیم می‌کند.

دمیدن نور به آستان نیز نمادی از روشنایی و گشایش است.

 

یکی دیگر از ویژگی های شعر جناب غنچه این است که:

وقتی مطلبی را به مخاطب یادآورمی شود، اورا رها نمی کند و در پایان برای نتیجه گیری کلامش،او را راهنماییمی کند و توصیه هایی به مخاطب ارائه می دهد.

چنان که در بخش پایانی همین شعر نی بینیم که می فرمایند:

(“نگذار باد غروب خورشید در خانه‌ات لانه کند تا غنچه‌های بامدادی در صمیم خاطر خود سو سو زنند در شکوفه‌ی سرخ بسی شِکُوه خواهد داشت حذف هذیان سراب”) که حاوی نوعی توصیه یا هشدار است.

“باد غروب خورشید” می‌تواند نمادی از یاس، پژمردگی و افول باشد که نباید اجازه داد درونی شود و در مقابل، “غنچه‌های بامدادی” نماد امیدهای تازه هستند که باید در عمق جان پرورش یابند تا در زمان مناسب (“در شکوفه‌ی سرخ”) با شکوه و زیبایی ظاهر شوند. “حذف هذیان سراب” نیز بر اهمیت زدودن توهمات و افکار منفی برای رسیدن به این شکوه تأکید دارد.

 

درپایان برای این همتبار ارزشمندم ،

شعر و عشق و امید

را آرزومندم.

#رجبعلی کاوسی قافی

درباره پایگاه خبری پی نوشت

فوق لیسانس مهندسی صنایع،عضو خانه مطبوعات ، خبرنگار رسانه ها،مدرس دانشگاه، فعال اجتماعی و ورزشی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *